ماجرای فحش ۱۸+ شاه به روزنامهها به خاطر رضا پهلوی | باید فکر یک دختر بازی هم برایش بکنم!
تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۲۷۱۷۲
به گزارش همشهری آنلاین، فارس نوشت: اسدالله عَلَم نزدیکترین فرد به شاه پهلوی بود. نخستوزیری و وزارت دربار(!) پهلوی از جمله سوابق اوست. مجموعه هفت جلدی یادداشتهای عَلَم (Alam's Memoirs) از جمله کتب مورد علاقه تاریخ پژوهان است. خاطرات روزانهی او بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ یادداشت شده است. عَلَم روز ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در سن ۵۹ سالگی در آمریکا درگذشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اکنون به بخشی از خاطرات اسدالله عَلَم درباره رضا ولیعهد شاه پهلوی میپردازیم.
نظر عَلَم درباره آینده پادشاهی رضا در ایران
پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۴۷: (...) فرصت کردم ساعتهای متوالی با شهبانو در خصوص زندگی خانوادگی و آینده ولیعهد مذاکره کنم. میبینم که خیلی مسائل را احساس میکنند، منجمله این که ولیعهد گرفتاری و دردسر بیشتر از شاهنشاه خواهند داشت، زیرا دیگر دنیا به طرفی میرود که پادشاهی منسوخ میشود. واقعاً کسی چطور میتواند ارثاً حاکم بر جان و مال مردم باشد؟
شنبه پنجم بهمن ۱۳۴۷: (...) راجع به اینکه ولیعهد چه خواهد کرد، [با شاه] صحبت شد ... به طور قطع جریان دنیا بر علیه پادشاهی و سلطنت است. ولیعهد باید خیلی زبردست باشد و مثل خود شما [منظور شاه] در پیشاپیش حوادث حرکت کند تا سلطنت ایران حفظ شود وگرنه با این همه جمهوری در اطراف ما [نظیر ترکیه] ... چطور ممکن است سلطنت را حفظ کرد؟ آن هم سلطنت موروثی را.
پرستار فرانسوی والاحضرت ولایتعهد رضا
دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۴۸: صبح شرفیاب شدم. دو مطلب خیلی مهم به میان آمد. یکی اینکه شهبانو تلفن فرموده بودند به سفیر ما در برن که بچهها به سنت موریس میآیند، ترتیب کار آنها را بدهید. او [سفیر ایران] از برن به من تلفن کرد. به شاهنشاه عرض کردم، تا کی میخواهید با والاحضرت ولایتعهد [رضا] مثل بچه رفتار کنید ... باید در چشم سفیر و غیره به او اهمیت بدهید. بچهها میآیند یعنی چه؟
شاهنشاه تصدیق فرمودند به علیا حضرت شهبانو تذکر بده. عرض کردم خودتان بفرمایید، کار بچه شماست. چرا من بین اعلیحضرت و شهبانو مداخله بکنم؟ ولی فرصت را مغتنم میدانم که عرض کنم، این پسر [رضا] را تا کی میخواهید در دست پرستار فرانسوی و فقط پرستار فرانسوی بگذارید. ایشان باید به عادات ایرانی، روحیه ایرانی، و علایق ایرانی خود بگیرد.
نمیخواهم روح بچه را این قدر ناراحت کنم!
دوشنبه سوم مهر ۱۳۵۱: راجع به والاحضرتها صحبت شد. من عرض کردم والاحضرت همایونی از کاخ سعدآباد به نیاوران(!) به مدرسه میروند، اجازه بدهید مرسدس زره پوش اعلیحضرت همایونی که من پارسال خریدم، تشریف ببرند(!) فرمودند نمیخواهم روح بچه را این قدر ناراحت کنم(!) عرض کردم، چاره نیست.
بعد درخصوص قدرت ایشان در اتومبیل راندن صحبت شد. عرض کردم قدری خطر دارد. فرمودند، بهتر است خطر داشته باشد تا یک بچه ننه پخمه مثل احمد شاه (آخرین شاه قاجار) تربیت کنم. در خصوص والاحضرت علیرضا صحبت کردند. فرمودند، از من پرسید که مرا هم مثل ولیعهد، خودت به مدرسه میبری؟ گفتم نه. چون آن جا تو به مدرسه فرانسوی میروی. به هرصورت بچه به این کوچکی خیلی احساسات دارد.
دور دور کردن در سعدآباد
چهارشنبه هجدهم مهر ۱۳۵۲: (...) عرض دیگرم در خصوص تند راندن ماشین به وسیله والاحضرت همایونی بود. عرض کردم به صورت وحشتناک در این خیابان سعدآباد تند میروند. فرمودند خودت برو با ولیعهد صحبت کن که تو تعلق به کشور داری، چرا این کار را میکنی؟ عرض کردم به بچه ۱۳ ساله چه جور حرف بزنم؟
این همه زن نباید ایشان را احاطه داشته باشند!
چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۳: صحبت والاحضرت همایونی شد که قرار است تابستان تشریف ببرند انگلستان را ببینند. مدتی صحبت کردیم که ماشاالله چه بچه باهوش و ملایم و متعادلی است. فرمودند، من خیلی خوش وقت هستم.
عرض کردم فقط باید ایشان را از شر این زن فرانسوی آزاد کرد. این همه زن نباید ایشان را احاطه داشته باشند. علیاحضرت شهربانو، مادربزرگ، مادمازل ژوئل، رئیس مدرسه، معلم پیش آهنگی، اغلب معلمین همه زن! این که نمیشود ... [شاه فرمودند] باید فکر یک دختر بازی هم برایش بکنم! عرض کردم هنوز خیلی زود است. [شاه] فرمودند، نه، من در این سنها کاملاً احساس این مطالب را میکردم. من عرض کردم، من که تا هفده سالگی هیچ سر در نمیآوردم. [شاه] فرمودند، من که کاملاً احساس میکردم حتی عاشق ایران تیمورتاش شده بودم. تیمورتاش آن موقع وزیر دربار بود.
چهارشنبه اول خرداد ۱۳۵۳: در مورد پرواز سولوی والاحضرت همایونی، من عرض کردم مثل این که امر فرمودید سر و صدایی نشود، به این جهت من هم عریضه تبریکی که به والاحضرت عرض کردم نمیفرستم. فرمودند برعکس بفرستید. خود روزنامهها چیزی ننوشتند، به ج-ا-ک-شها(!) بگو، پرواز ولیعهد کشور حتی از خبر یک چاقوکشی هم کمتر است که هیچ نمینویسید؟
جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۵۵: (...) شاهنشاه ابتدا از هدیههای که من از فرانسه آورده بودم و دیشب در حضورشان بود، تعریف فرمودند. و بعد هم از من پرسیدند، میدانی که ولیعهد هدیهای که برای او فرستاده بودی رد کرد؟ با ناراحتی بسیار این مطلب را فرمودند. عرض کردم، جریانش را به غلام گفتند ... باید عرض کنم این زن فرانسوی [منظور مادمازال ژوئل - پرستار ولیعهد] آن چنان نفوذی در ولیعهد به هم زده که غیرقابل تصور است. یا خودش پارسا puritan است و واقعاً ولیعهد را از این مسائل بر حذر میدارد و با ابنکه خودش از والاحضرت همایونی کام میگیرد و این بسیار خطرناک خواهد بود که زن پیر پدرسوخته فرانسوی، ولیعهد را روی خودش بکشد. بعد هم غلام چندی پیش به عرض رساندم که علیاخضرت شهبانو اگر وارد بر جریان نباشد، کار مشکل میشود و همین طور هم شد و حال غلام ترس دارم که جریان به عرض علیاحضرت هم رسیده باشد. گو اینکه باکی ندارم، ولی کار ما در آینده بسیار مشکلتر میشود.
دوشنبه پنجم مهر ۱۳۵۵: (...) سر شام فقط دکتر کریم ایادی و در حضور [پادشاه] بودیم، صحبتهای مختلف شد. به من فرمودند، به تو خبر خوشی بدهم که خود شهبانو به من گفتند باید برای ولیعهد فکر سرگرمی کرد، دارد پسر بزرگ میشود و باید به احتیاجات انسانی و طبیعی او توجه کرد. از این جا همه متوجه شدند که پسرِ ...، همکلاس والاحضرت همایونی، حساب پرستار خودش را رسیده است!
چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۵۵: (...) اجازه گرفتم اتومبیلی به والاحضرت همایونی تقدیم کنم به مناسبت تولد معظم له که فرداست. اجازه فرمودند. باز هم راجع به والاحضرت مذاکره شد. شاهنشاه خوشبختانه راضی هستند. میفرمایند جوان معقول، خونسرد و با تاملی است، هر کاری را لازم باشد میکند ولی در عین حال هم هالو نیست که هر کس هر چه بخواهد به او تحمیل کند. عرض کردم خوشبختانه همینطور است ولی باید هر چه زودتر فکری بفرمایید که از محیط زنها خارج شوند. فقط زنهایی را ببینند که باید با آنها آن کار(!) را بکند. خاله خانقزی و پرستار فرانسوی مضر هستند، ایشان را زنانه و گوشی بار میآوردند. فرمودند درست میگویی ولی باز هم دستور اقدامی نفرمودند.
کد خبر 737209 منبع: فارس برچسبها پهلوی خبر ویژه تاریخ عمومی ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: پهلوی خبر ویژه تاریخ عمومی ایران پرستار فرانسوی عرض کردم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۲۷۱۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین هنرپیشه زن سینما و یک سرگذشت تلخ پرتکرار
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند.
به گزارش ایسنا، نام صدیقه (روحانگیز) سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: «زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».»
این کارگردان سینما همچنین گفته بود: «من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خودش حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.»
عباس بهارلو - مورخ و پژوهشگر سینما - در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است: «وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟»
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است: «بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.»
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.»
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است: «اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.»
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است،
سامینژاد در حالی در 80 سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: «بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.»
او گفته است: «قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، می توانست نقش یک پدر را بازی بکند.»
انتهای پیام